عواملی که تفکر انتقادی شما را تقویت می‌کند

در این مقاله خواهید خواند...

برگرفته از مقاله هلن لی بویگوس مجله کسب و کار هاروارد

چند سال پیش، مدیر عامل یک شرکت با اطمینان خاطر می‌گفت که شرکتش پیشگام بازار است. وی معتقد بود مشتری‌ها هیچوقت ما را ترک نمی‌کنند و به سمت رقبا نمی‌روند چرا که اگر بخواهند چنین کاری انجام دهند باید هزینه گزافی بپردازند. در عرض چند هفته غول تولیدی Procter & Gamble، حاضر نشد قراردادش را با این شرکت تمدید کند. مدیر عامل از این اتفاق شوکه شده بود؛ البته که نباید زیاد تعجب می‌کرد.

من بیش از 20 سال است که به سازمان‌های مساله‌دار کمک می‌کنم. گاهی سازمان‌ها به این دلیل به سراغم می‌آیند که مدیریتشان مشکل دارد. گاهی توان مقابله و ایستایی در برابر فناوری‌های دائماً در حال تغییر را ندارند. در برخی موارد نیز، مشکل از کم کاری تیم مدیریت است. اما تجربه نشان داده که چنین مشکلات سازمانی همگی یک دلیل ریشه‌ای مشترک دارند: نداشتن تفکر انتقادی.

تفکر انتقادی(critical thinking) چیست؟

تفکر انتقادی عبارتست از تجزیه و تحلیل واقعیت‌ها برای درک کامل یک مسئله یا موضوع. روند تفکر انتقادی معمولاً شامل مراحلی مانند جمع آوری اطلاعات و داده‌ها، پرسیدن سوالات متفکرانه و تجزیه و تحلیل راه‎حل‌های ممکن است. به عنوان مثال اگر در منابع انسانی کار می‌کنید و باید تعارضی بین دو کارمند را حل کنید، برای درک ماهیت درگیری و اینکه برای حل آن چه اقدامی باید انجام شود، از تفکر انتقادی استفاده خواهید کرد. در اینجا اقدامات دیگری وجود دارد که می‌توانید هنگام استفاده از تفکر انتقادی برای حل مسئله در محل کار انجام دهید:

  • مسئله را شناسایی کنید
  • در مورد دلیل وجود مشکل و چگونگی حل آن نتیجه‌گیری کنید
  • از طریق پژوهش، اطلاعات یا داده‌های مربوط به موضوع را جمع‌آوری نمایید.
  • داده‌ها را سازماندهی و مرتب کنید.
  • راه حل‌ها را توسعه داده و اجرا کنید.
  • تجزیه و تحلیل کنید که چه راه حل هایی مفید هستند.
  • راه‌های بهبود راه‌حل را مشخص کنید.

“عینی بودن” بخش اساسی تفکر انتقادی است. این امر به معنای تجزیه و تحلیل مسئله است، بدون اینکه سوگیری شخصی، احساسات یا فرضیات بتواند بر نحوه تفکر شما در مورد آن تأثیر بگذارد. درعوض، یک متفکر منتقد قوی فقط مسئله را بر اساس زمینه و حقایق جمع‌آوری شده پس از انجام تحقیقات دقیق و بی‌طرفانه تحلیل می‌کند. مهارت‌های تفکر انتقادی در هر صنعت و در هر سطح شغلی، از همکاران سطح ابتدایی تا مدیران ارشد، ضروری است. اندیشمندان خوب انتقادی می‌توانند هم به طور مستقل و هم با دیگران برای حل مشکلات کار کنند. مسائلی مانند ناکارآمدی فرآیند، مدیریت یا امور مالی را می‌توان با استفاده از تفکر انتقادی بهبود بخشید. به همین دلیل کارفرمایان برای داوطلبانی که مهارت‌های تفکر انتقادی قوی از خود نشان می‌دهند ارزش قائلند و آن‌ها را جستجو می‌کنند

5 توانمندی لازم برای تفکر طراحی

عده زیادی از رهبران مشاغل و کسب وکارها به سادگی در مورد مسائل اضطراری تصمیم‌گیری نمی‌کنند و زمان را صرف ارزیابی یک موضوع از همه جوانب می‌کنند. رهبران اغلب فوراً به سراغ اولین نتیجه گیری می‌روند حال شواهد هر چه باشد. حتی بدتر اینکه گاهی مدیران بخش اجرایی شواهدی را انتخاب می‌کنند که تأییدکننده باورهای اولیه آنهاست. عدم فراشناختی(metacognition) یا تفکر درباره تفکر نیز عامل مهمی است و باعث می‌شود افراد دچار اعتماد به نفس کاذب شوند.

خبر خوب اینکه تفکر انتقادی نوعی مهارت اکتسابی است. من بر اساس تجربیات شخصی و همچنین کار برخی از محققان، سه نکته ساده را در کنار هم قرار دادم تا به شما در بهبود مهارت‌های تفکر انتقادی‌تان کمک کنم:

حال شاید با خودتان فکر کنید من که خودم این کارها را انجام می‌دهم! احتمالاً هم درست است اما آن طور که فکر می‌کنید آگاهانه و همراه با تأمل نیست. پرورش این سه عادت مهم ذهنی باعث می‌شود عملکرد بسیار بهتری در مهارت‌های متناسب با بازار کاری خود داشته باشید.

تصورات خود را زیر سؤال ببرید

وقتی در تلاش برای تغییر وضعیت یک سازمان هستم، معمولاً کار خود را با زیر سؤال بردن تصورات و فرضیات آن شرکت شروع می‌کنم. یکبار از ده‌ها مغازه متعلق به یک فروشگاه زنجیره‌ای به عنوان یک فروشنده دیدن کردم. خیلی زود متوجه شدم این شرکت تصور می‌کند مشتریانش درآمد قابل مصرف زیادی دارند در حالیکه درواقع چنین نبود. چنین باور اشتباهی باعث شده بود شرکت قیمت پوشاک خود را افزایش دهد. در صورتی که اگر لباس و شلوار ارزان‌تری می‌فروختند می‌توانستند سالانه میلیون‌ها دلار بیشتر درآمد داشته باشند.

البته زیر سؤال بردن همه چیز کمی سخت است. فرض کنید در طول روز از خودتان می‌پرسید: آیا آسمان واقعاً آبی است؟ اگر کسی که کنارم است همکارم نباشد و در واقع خواهر دوقولیش باشد چه؟ چطور باید بدانم شرکت فردا از هم نمی‌پاشد؟

گام اول برای زیر سؤال بردن مسائل این است که بدانید چه زمانی این کار را انجام دهید. واضح است که روش سؤال پرسیدن در شرایطی که عوامل زیادی دخیلند، مؤثر است.

پس اگر در بحث درباره استراتژی طولانی مدت شرکت قرار دارید و مساله سال‌ها تلاش و هزینه است، پس حتماً باید باورهایتان را زیر سؤال ببرید: از کجا بدانم کسب وکار فعلی رشد خواهد کرد؟ تحقیقات درباره انتظارات شما از آینده بازار چه می‌گویند؟ آیا وقت کافی صرف کرده‌اید تا مشتریان خود را به در قالب یک فروشنده مخفی بیشتر بشناسید؟

روش دیگر برای سؤال پرسیدن درباره تصورات خود درنظر گرفتن گزینه‌های مختلف است. شاید بپرسید: اگر مشتریانم تغییر کنند چه می‌شود؟ اگر تأمین‌کنندگان خارج شوند چه می‌شود؟ این قبیل سؤالات کمک می‌کند به دیدگاه‌های جدید و مهمی برسید و تفکرتان عمیق‌تر خواهد شد.

استدلال از طریق منطق

سال‌ها پیش وظیفه داشتم یک شرکت بزرگ تولیدکننده لباس زیر را متحول کنم. رشد یکی از خطوط اصلی تولید این شرکت سال‌ها بود که دچار افت شده بود. هیچ کس هم علت آن را نمی‌دانست.

مشخص شد که این شرکت استدلال اشتباهی از طریق تعمیم دهی بیش از حد داشته و بر اساس شواهد محدود یا ناکافی به نتیجه رسیده است. شرکت باور داشت تمام مشتریان بین المللی‌اش اولویت‌های مشابهی در انتخاب لباس زیر دارند. به همین دلیل در سرتاسر اروپا سبک‌ها و مدل‌های یکسانی از لباس زیر به فروشگاه‌ها عرضه می‌شد.

وقتی گروهم صحبت با کارمندان و مصرف‌کنندگان را شروع کردند متوجه شدیم مشتریان در کشورهای مختلف علایق و اولویت‌های بسیار متفاوتی دارند. برای مثال زنان انگلیسی ترجیح می‌دادند از رنگ‌های توری و روشن استفاده کنند. زنان ایتالیایی لباس‌های زیر مایل به قهوه‌ای و بدون تور را ترجیح می‌دادند و زنان آمریکایی لباس‌های اسپورت را می‌پسندیدند.

برای این شرکت، بهبود نحوه استدلال کردن به شرکت کمک زیادی کرد تا خودش را ارتقا دهد. خبر خوب اینکه استفاده از منطق به حداقل 2000 سال پیش در دوره ارسطو باز می‌گردد. پس از گذشت تقریباً دو هزاره، منطق شایستگی خود را از طریق رسیدن به نتایج ارزشمند نشان داده است.

پس در سازمان خود توجه زیادی به زنجیره منطق ساخته شده از طریق یک بحث خاص داشته باشید. از خودتان بپرسید: آیا این بحث با شواهد موجود قابل تأیید است؟ آیا تمام شواهد با یکدیگر مرا به نتیجه‌ای واحد می‌رسانند؟

آگاهی از سفسطه‌های متداول کمک می‌کند تا بتوانید منطقی‌تر فکر کنید. برای مثال افراد اغلب درگیر پدیده‌ای به نام تفکر تعقیبی(post hoc thinking  ) می‌شوند. در این مغالطه فرد باور دارد به این دلیل که اتفاق Y پس از X رخ داده پس حتماً Y باید معلول X باشد.

برای مثال مدیر بر این باور است که نمایندگان فروش در فصل بهار فروش بیشتری داشتند زیرا با سخنرانی‌های انگیزه بخش در کنفرانس سالانه فروش در ماه فوریه جذب شده‌اند اما تا وقتی که این فرضیه آزموده نشده باشد، مدیر نمی‌تواند تصور کند باورش درست است.

تلاش برای تنوع فکری و همکاری

سال‌ها من فقط یک عضو زن در گروه تحول مکنزی بودم. و امروز در حالیکه در چندین هئیت مدیره فعالیت دارم، تنها زن آسیایی هستم که در اتاق جلسات حضور دارد.

با توجه به پیش زمینه و تجربیات زندگی‌ام، همه چیز را متفاوت از افراد اطرافم می‌بینیم. این موضوع اغلب به نفع من بوده است. اما از طرفی خود را مصون از تفکر گروهی نمی‌بینیم. وقتی در کنار افرادی شبیه به خودم از هر لحاظ برای مثال سن، علم سیاست و مذهب هستم، سعی می‌کنم دیدگاه‌های مختلف را بشناسم. اینگونه متفکر بهتری خواهم بود.

برای خود افراد گروه نیز طبیعی است که با افرادی کار کنند که فکر و عملشان شبیه به آنهاست. این موضوع در شرایط آنلاین بسیار خاص‌تر است، جایی که خیلی راحت می‌تواند دسته‌های فرهنگی خاص را پیدا کرد. الگوریتم‌های رسانه‌های اجتماعی دیدگاه‌های ما را محدودتر ساخته و اخباری را در اختیارمان قرار می‌دهد که با باورهای شخصی‌مان تطبیق دارند.

این موضوع از طرفی نوعی مشکل نیز محسوب می‌شود. اگر همه در دایره‌های اجتماعی ما مثل ما فکر کنند، تفکرمان راکد می‌شود و تمایلی به تغییر باورهایمان بر اساس اطلاعات جدید نخواهیم داشت. در واقع هر چه به افرادی گوش دهیم که دیدگاه‌های مشترک با ما دارند، دیدگاه‌هایمان قطبی‌تر می‌شود.

لازم است از حباب اطرافمان بیرون بزنیم. می‌توان شروع کوچکی داشت. اگر در بخش حسابداری کار می‌کنید، با افراد بخش بازاریابی دوست شوید. اگر همیشه با کارمندان ارشد به نهار خوردن می‌روید، با همکاران پایین‌تر از خودتان به تماشای یک بازی بروید. آموزش دادن به خود با این روش کمک می‌کند از تفکر معمولی خارج شده و به بینش‌های غنی‌تر دست یابید.

در شرایط تیمی، به افراد این فرصت را بدهید تا نظراتشان را مستقل و بدون تاثیرگذاری گروه مطرح کنند. برای مثال من وقتی پیشنهاد و توصیه می‌خواهم، معمولاً اولویت‌های خودم را کنار گذاشته و از اعضای گروه می‌خواهم نظراتشان را در نوشته‌های جداگانه برایم ایمیل کنند. این تاکتیک از غرق شدن افراد درتفکر گروهی جلوگیری می‌کند.

شاید تاکتیک‌های ساده مطرح شده خیلی آسان یا حتی واضح بنظر برسند، اما به ندرت در دنیای کسب وکار امروز اجرا می‌شوند چرا که تعداد زیادی از سازمان‌ها وقت خود را صرف تقویت انواع استدلال نمی‌کنند. اما کار مهم تفکر انتقادی این نقص را برطرف خواهد کرد. علیرغم نقشی که شانس ایفا می‌کند، گاهی موفقیت‌های بزرگ و کوچک در شرکت‌ها از طریق تفکر هوشمندانه حاصل می‌شود.

  • بهروز
    مهمان

    از تلاش های ارزشمندتان ممنونم برای ایران این آموزش ها به مانند سیراب کردن زمین بسیار تشنه است البته اگر زمین بخواهد

دیدگاهتان را بنویسید

مقالات مرتبط